چشم انتظار
یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 9:2 ::  نويسنده : تنها

 

 

 مدینه در وطن تنهاترینم


«ولی اللّه»ام و خانه نشینم

ز سوز داغ زهرای جوان مرگ

شرر خیزد ز آه آتشینم

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 8:55 ::  نويسنده : تنها

کاش از قلبم به قلبش راه داشت / کاش زهرا هم زیارتگاه داشت

کاش از شوقم چنان مرغ سحر / می‌زدم گرد مزارش بال و پر

می‌شنیدم ناله‌های غربتش / می‌پریدم تا کنار تربتش . . .

 

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 10:11 ::  نويسنده : تنها

 

بارها به کج راهه رفتم و باز توبه کردم.

بارها توبه کردم و آن راشکستم.

پایم بسیار از راه راست پیچید وبه گناه آلوده شدم.

باز هم توبه و باز هم لغزش.

طومار عمرم پرشده است از این رفت و برگشت ها.

خدایا!

مرا از هدایت شایسته ای بهره مند ساز که تا ابد از آن منحرف نشوم.

آمین 

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 9:52 ::  نويسنده : تنها

 

که می فهمدحرف های دلم راجزتو؟

وکه می شناسدتو را جز من؟

می دانم که کلامم را می فهمی

می دانم که از دلم خبر داری

سخنم را در چشم های بارانی ام بنگر

وخواسته ام را در عمق نگاه ملتمسانه ام تماشا کن

جانان من!

از نخستین روز که امانت عشق رابرهمه ارزانی داشتی

دلم هوای خودت را داشت

مرا در حوالی خانه مهرت ساکن ساز.

 

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 9:45 ::  نويسنده : تنها

جمعه هاطبع من احساس تغزل دارد/ناخودآگاه به سمت توتمایل دارد

بی توچندیست که درکارزمین حیرانم/مانده ام بی توچراباغچه ام گل دارد 

شایداین باغچه ده قرن به استقبالت/فرش گسترده ودردست گلایل دارد

کودکی فال فروش است وبه عشقت هرروز/می خرم ازپسرک هرچه تفأل دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت/یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشودسنگ صبورت،تنها/....تکیه برکعبه بزن،کعبه تحمل دارد.

 

چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 9:33 ::  نويسنده : تنها

سالار وقت آمدنت دیرشدبیا               این دل درانتظارفرج پیرشدبیا 

            دیدم به خواب آمدی ازجاده های دور    گفتادلم که خواب توتعبیرشدبیا

این جمعه هم گذشت ولیکن نیامدی     آیات غربتم همه تفسیرشدبیا

افسرده ام بدون تو،باورنمیکنی           عشقم اسیرقسمت وتقدیرشدبیا

گفتی که پاک کن دلت ازهرچه غیرماست      قلبم به احترام توتطهیرشدبیا

هرشب بیادخال لبت گریه میکنم     عکس میان آینه تصویرشدبیا

دردفترم بیادتونرگس کشیده ام          نرگس هم ازفراق تودلگیرشدبیا

جانم فدای خال لبت نازنین نگار       ساقی ز زندگی سیرشدبیا

                                

شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : تنها

 

 

چه لذتی دارد این حجاب

 

نمی دانید؛واقعا نمی دانید چه لذتی دارد وقتی سیاهی چادرم،دل مردهایی که

چشمشان به دنبال خوش رنگترین زن هاست را میزند.

نمی دانید چقدرلذت بخش است وقتی وارد مغازه ای می شوم ومی پرسم:

آقا اینا قیمتش چنده؟ وفروشنده جوابم را نمیدهد؛دوباره می پرسم:آقا اینا چنده؟

فروشنده که محو موهای مش کرده زن دیگری است وحالش دگرگون است، من را

اصلانمی بیندبازهم سوالم بی جواب می ماندو من، خوشحال،از مغازه بیرون می آیم.

نمیدانید؛واقعا نمیدانید چه لذتی دارد وقتی مردهایی که به خیابان می آیند

تا لذت ببرند،ذره ای به تو محل نمیگذارند.

نمی دانید؛واقعا نمی دانید چه لذتی دارد وقتی شاد وسرخوش،در خیابان

قدم می زنید؛ درحالی که دغدغه این رانداریدکه شاید گوشه ای از زیبایی هاتان

پاک شده باشد ومجبورنیستیدخود را بادلهره به نزدیکترین محل امن برسانید

تا هرچه زودتر،زیبایی ازدست رفته تان را به صورتتان باز گردانید وخودرا جران کنید.

نمی دانید؛واقعا نمیدانیدچه لذتی دارد وقتی درخیابان و دانشگاه و...راه میروید و صد

قافله دل کثیف،همره شمانیست.

نمی دانید؛واقعا نمیدانید چه لذتی دارد وقتی جولانگاه نظرهای ناپاک و افکار پلید

مردان شهرتان نیستید.

نمی دانید؛ واقعا نمیدانید چه لذتی دارد وقتی کرم قلاب ماهیگیری شیطان برای به

دام انداختن مردان شهر نیستید.

نمیدانید؛واقعا نمی دانید چه لذتی دارد وقتی می بینی که می توانی اطاعت

خدایت رابکنی؛ نه هوایت را.

نمی دانید؛ واقعا نمی دانید چه لذتی دارد وقتی در خیابان راه میروید؛در حالی که

یک عروسک متحرک نیستید؛یک انسان رهگذرید.

نمی دانید؛ واقعا نمیدانید چه لذتی دارد این حجاب!

خدایا! لذتم مدام باد.

 

 

 

 

یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, :: 10:40 ::  نويسنده : تنها

 

السلام وعلیک یا حجت الله

سلام بر تو ای محبت خدا، سلام بر لحظه لحظه روزهای تو و بر لحظه لحظه

شب های تو، سلام برتو وقتی می نشینی آقای من، 

سلام برتو وقتی قرائت می کنی قرآن رو

و سلام برتو وقتی نماز می خونی،سلام برتو وقتی قنوت میگیری

سلام برتو وقتی سجده میری، سلام برتو وقتی رکوع میروی،

وقتی که صبح چشمای قشنگتو باز می کنی آفتاب به عشق 

چشمای تو که باز میشه طلوع میکنه، سلام وقتی که شب

میشه تنها میشی دوباره به خیمه تنهایی خودت مراجعه می کنی. 

یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, :: 9:4 ::  نويسنده : تنها

 

                       دلم میخوادببینمت نگو نمیشه،میخوام بمونم پیش تو برا همیشه

دل شده تنگ کربلات، نگو نمیشه خودم زدم به دست خودتیشه به ریشه

اگه بشه یه بارتو رو آقا ببینم، تو خیمه قشنگ توپیشت بشینم

میخوام یه بار، فقط یه باراز کف پات بوسه بگیرم،آنچنان بوسه ای 

که اونجا بمیرم


 

دل خونتر از ابرو طوفان، غمگین تر ازباد وباران مانده به راه برادر تنها ترین چشم گریان

من زینبم زینبم من، من زینبم زینبم من

از غصه جان بر لبم من،آهش که در سینه مانده،جانش که بر لب رسیده،

نقش دلش شد عزای یک بانوی قد خمیده،

رفتی ندیدی که زینب در کوچه ها در به در شد،در موج نامحرمان بود باقاتلت همسفرشد

یادم نرفته نوایت دل از منو نیزه ها برد،افتاد درپیش طفلت سنگی که کنج لبت خورد

آه ای سفرکرده بازا،بازا وبنگر دوباره این مرگ تدریجی من جان دادن بی شماره

یادم نرفته که عباس در اضطرابم نیامد،من ماندم وغم اما رکابم نیامد

دل خونتر از ابرو طوفان، غمگین تر از باد وباران مانده به راه برادرتنهاترین چشم گریان.

 

 

قرض از ظهورآقا چیه؟ زیارتش کنیم دیگه،ما نیازداریم آقامونو ببینیم،وجه الله رو ببینیم، خوب خوبان

عالمه،خوبترینهاست،ما دلامونو خالی کردیم همه رو بیرون کردیم جای آقا خالیه قلبمون داره میترکه

هرکی خواسته بیاد تو قلب ما جا پیداکنه گفتیم نه برو بیرون اینجا جای کسی دیگه است،گاهی خدا

بهمون شادی میده ببینه ما چیزی رو دوست میداریم شادی اومده گفتیم صبرکن چیه می خوای تو

دل ما بشینی جا نداریم همین بیرون بشین،لطمه خوردیم غم امده بشینه تو دل ما به غم

گفتیم صبرکن چه خبرته دردی غصه ای هرچی هستی باش تو دل ما جا نداری بیرون باش

غصه که جاش تو دل من نیست این دل جای کسی دیگه است، هی جاروکردیم

امروزصبح گفتیم آقا مون میاد،هرشب دلو جارو کردیم گفتیم آقامون میادهی گفتیم

استغفرالله ربی و اتوب الیه غبارا رو می ریزیم بیرون آقامون بیاد

اونم چه آقایی،اساسا امام زمان یه دلبری عجیبی داره ولی،رفقا اگه همه ما

برای عشق آقا جون بدیم اصلاً هنرنکردیم آقا خیلی خوشکله،آقا همونیه که

ندیده می شه براش مرد،ندیده براش گریه می کنی،فقط یه باراز گوشه دلت

رد شده در زده دیده این خونه پره،رفته

اون جای خانه دلتوکه آقا در زده داره میکشتت 

امام زمان با این عظمت اگه خواستی شعله ورشدنشو ببینی پیشش بگو

یا علی 

امیرالمومنین رو می شناسی عظمتشو،که پیامبر بهش میگفت فدات بشم

،امیر المومنین در مورد امام زمان میدونی چی میگفت:اشاره می کرد

بادست به روی سینش می گفت:«ها شوقاً الی رؤیته»یعنی «آه چقدر دوست دارم

مهدی مو ببینم»،آقا یاابن الحسن شما کی هستی؟ چکار کردی؟ بیایید کمی به آقا

نزدیک بشیم یه کمی،بعد ملائکه آقا بفرمایندچکاردارید بگیم هیچی 

می خوایم آقا رو ببینیم،آی اونایی که آقا به شما التماس دعا گفته

امشب به شما کسی التماس دعا نگفت، اس ام اسی نیومد بگه التماس دعا

به خدا اگه آقا می تونست اس ام اس به ما بزنه ها خدا اگه اجازه می داد به

هممون اس ام اس میزد می گفت برامن دعا کنید،برا فرج من دعا کنید

هیچ وقت بچه نمی فهمه مادر چقدردوست داره بچه رو تو آغوش بگیره

امام رضا(ع) فرمودند:رابطه ما با شمامثل رابطه مادر با طفل شیرخواره است

طفل شیرخوار هیچ وقت نمی فهمه،نمی تونه بفهمه ،یاابن الحسن

من هیچ وقت نمی تونم بفهمم چقدر دوست داشتی الان بیای تو مجلس ما

بنشینی و گریه کنی،الان خونتون بهت بگن مقام معظم رهبری زنگ زده

گفته به فلانی بگید برای من دعا کنه می گی من، من دعا کنم!!!

بابا امام زمان سفارش کرده دعاکنید برای من، باور نمی کنید؟

 

دو شنبه 19 دی 1390برچسب:, :: 11:40 ::  نويسنده : تنها

 

                                                                                                                                           

 

سلام میخوام امروز در مورد حجاب صحبت کنم میدونم موضوع تکراری به نظر میرسه

ولی متأسفانهبااین وجود هنوز خیلی ها ارزش والای حجابو نمیدونند یا حداقل درکش نکردند

هیچ باغبانی را سرزنش نمی کنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است،

چون باغ بی دیوار ازآسیبمصون نیست ومیوه و محصولی برای باغبان نمی ماند،

هیچ کس هم با نام «آزادی» دیوارخانه خود را بر نمی دارد وشبها در حیاطش راباز

نمیگذارد و چون خطر رخنه دزد، جدی است.

هیچ صاحب گنج وگوهری هم جواهرات خود را بدون حفاظ درمعرض دید رهگذران نمیگذارد

تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل را برباید، چون خود جواهر ربوده میشود. 

هرچه که قیمتی تر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر می رود.

هرچه نفیس ترباشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت لازم تر.

اگرشیشه عطر رابازبگذاری عطرش می پرد. اگررشته مرواریدت را درکمد و صندوق

نگذاری ودرآن رانبندیگم میشود.

اگردرمقابل پنجره خانه ات توری نزنی، ازنیش پشه ها درامان نخواهی بود.

وقتی راه ورود پشه ها را میبندی، خود را «مصون» ساخته ای، نه «محدود » و زندانی.

وقتی درخانه را می بندی، یا پشت پنجره اتاقت پرده می آویزی، خانه خود را از ورود

بیگانه و نگاه های مزاحمدرپناه قرار داده ای نه که خود را در قید و بند افکنده باشی. 

اگربرای ایمنی از خطرها و آسودگی از مزاحمان خود را بپوشانی، نه کسی ایراد میگیرد،و نه اگر

هم بگیرد، اعتنا میکنی، چرا که سخنش را بی منطق و نا آگاهانه می دانی و میبینی اینکه

«دل باید پاک باشد» بهانه ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخه

«لاقیدی»،وگرنه ازدل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد.

ظاهر،آینه باطن است و....«پس از کوزه همان برون تراود که دراوست».

زن، به خاطر ارزش و کرامتی که دارد، باید محفوظ بماند و خود راحراج نکند و در بازار سوداگران

شهوت، خودرا به بهانه چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد. 

زن بخاطر لطافتی که دارد، نباید دست های خشن کام جویان دیوسیرت، که نقاب مهربانی

وعشق به چهره دارند، پژمرده شود وپس از آنکه گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند،

یا زیر پایشان له کنند.

زن بخاطر عصمتی که دارد و میراث دار پاکی مریم است نباید بازیچه هوس وآلوده به

ویروس گناه گردد.

گوهرعفاف و پاکی، کم ارزش تر از طلا و پول و محصول باغ نیست.

دزدان ایمان وغارتگران شرف نیز فراوانند.

سادگی وخامی است که کسی خود را در معرض دید وتماشای نگاههای مسموم

و چشم های نا پاکقرار دهدو به دلبری و جلوه گری بپردازد وخیال کند بیماردلان و

رهزنان عفاف را به وسوسه نمی اندازدو از زهر نگاهها و نیش پشه ها ی شهوت در امان می ماند!

بعضی از نگاهها، ویروس گناه منتشرمیکندو بعضی ازچهره ها حشره مزاحمت جمع میکند.

خراب کردن همه دیوارها وبرداشتن همه پرده ها وبازگذاشتن همه پنجره ها،

نشانه تیره اندیشیاست، نه روشنفکری! اعلامات جاهلیت است نه تمدن!

میگویی نه؟ به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی و بی آبرویی با دو دست پشیمانی بر

سر غفلت خویش می زنند وبر جهالت خود لعنت می فرستد.

کسی که از«جماعت رسوا» نگریزد،«رسوای جماعت» میشود!

آنکه ایمان را به لقمه ای نان می فروشد.

آنکه یوسف زیبایی را با چند سکه قلب عوض میکند.

آنکه «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه میبرد و به تماشا میگذارد.

روزی هم «پشت دیوار ندامت»اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت

درآخرت هم به آتش بی پروایی خود خواهد سوخت.

از اول که جامه عفاف سفید وشفاف است نباید گذاشت چرکابه به گناه بر آن بپاشد.

از اول باید مواظب بود این کاسه چینی نشکند واین جام بلورین ترک بر ندارد.

از اول نباید به پای بیگانه اجازه ورود به مزرعه نجابت داد که بوته های نورس

عصمت را لگد مال کند.

ولی ... گریه بی حاصل است و بی ثمر،

وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد!!

 

 

 

 

درباره وبلاگ

ای کاش که یک دانه تسبیح تو بودم تا دست کشی بر سر سودا زده من (یا صاحب الزمان)
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان چشم انتظار و آدرس gole.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 99
بازدید هفته : 155
بازدید ماه : 378
بازدید کل : 129546
تعداد مطالب : 115
تعداد نظرات : 91
تعداد آنلاین : 1

a href="http://zamenahoo.ir/" target="_blank">